همهی ما در طول زندگی معلمانی داشتهایم که وقتی ازشان سوالی پرسیدهایم جواب دادهاند: "خودت چی فکر میکنی؟" و ما هم زیر لب غر زدهایم که " اگه میدونستم که نمیپرسیدم." این نوع پاسخ دادن در جواب سوالهای ما پایهی اصلی کوچینگ (coaching) در دنیای امروز است.
مفهوم کوچینگ به مربیگری ورزشی برمیگردد و احتمالا اولین چیزی که با شنیدن این کلمه به ذهنتان رسید هم همین موضوع است. در اینکه یک مربی ورزشی میتواند در تمام زمینهها برای یک ورزشکار مفید بوده و او را حمایت کند و به بهترین خودش در آن رشتهی ورزشی برساند شکی نیست، ولی موضوع کوچینگ در دنیای امروز چیزی فراتر از اینهاست.
توصیه میشود هر فردی در زندگی یک کوچ داشته باشد و این موضوع از طرف افراد بزرگ و موفق دنیا بارها توصیه شدهاست. یکی از این افراد بیل گیتس، مدیرعامل مایکروسافت است که بارها توصیه کرده افراد این موضوع را جدی گرفته و میگوید: "همه به یک کوچ نیاز دارند."
کوچینگ چگونه آغاز شد؟
واژهی "coach" از نام شهری در کشور مجارستان به نام Koc گرفته شدهاست. این شهر در قرن پانزدهم به ساختن کالسکههای خاصی شناخته میشد که مردم برای جابجایی از آن استفاده میکردند و بعدها در تمام اروپا معروف شد.
اما استفاده از واژهی coach در زبان انگلیسی اولین بار در سالهای 1830 و در دانشگاه آکسفورد شروع شد. جایی که افراد در زبان عامیانه و به جای کلمهی معلم سر خانه (tutor) از واژهی کوچ استفاده میکردند. در حقیقت کوچ به فردی گفته میشد که یک دانشآموز را از مرحلهای که چیزی نمیدانست به نقطهای میرساند که میتوانست درس را به خوبی پاس کند.
نکتهی جالب درمورد هر دو این داستانها این است که در هر دو آنها مفهوم "کمک به افراد در رسیدن از نقطهای به نقطهای دیگر" وجود داشت. حالا این جابجایی میتواند جابجایی مکانی باشد یا از نظر سطح علمی!
کوچینگ به معنای امروزی با توماس لئونارد، برنامهریز مالی، در دههی 1980 آغاز شد. توماس لئونارد، مشاهده کرد که مشتریانش از نظر عاطفی پایدار بوده و نیازی هم به درمانهای روانشناسی ندارند، حتی در حوزهی کاری خودشان موفقاند اما از چيزهاي معمولي مانند چگونگي سرمايهگذاري و استفاده از درآمد خود یا حتی بعضی مسائل روتین زندگی چندان سردرنمیآورند و نیاز به کمک بیشتری دارند. آنها دوست داشتند در تنظیم بهتر زندگی خود و برنامهریزی و دستیابی به اهداف خود کسی را داشته باشند که به آنها کمک کند.
کتاب The Portable Coach نوشتهی او منبعی ارزشمند و مفید است که توانست دنیای جدیدی را به روی افراد مختلف در این زمینه باز کرده و اطلاعات و فرآیندهای مفیدی را به آنها نشان دهد.
لئونارد در نتیجهی مشاهداتش شغلش را از برنامهریزی مالی تغییر داده و به توسعه و پیشرفت تمام وقت تکنیکهایی که قرار بود به روش مربیگری وی تبدیل شوند روی آورد که خودش در آن زمان این کار را "برنامهریزی زندگی" میخواند.
در نهایت در اوایل دهه 1990، لئونارد اولین برنامه رسمی آموزشی کوچها را پایهگذاری کرده و آن را دانشگاه کوچینگ نامید.
اما با همهی این تفاسیر، کوچینگ واقعا چیست و در دنیای امروز به چه معناست؟
قبل از اینکه توضیح این موضوع را شروع کنم، توصیه میکنم 1 دقیقه و 30 ثانیه وقت گذاشته و ویدیوی زیر که یکی از زیباترین و خاطرهانگیزترین سکانسهای فیلم سینمایی هریپاتر است را تماشا کنید. تعجب نکنید! بعدا متوجه خواهید شد که این 90 ثانیه چه ربطی به بحث کوچینگ دارد.
کوچینگ چیست؟
کوچینگ یک رابطه حرفهای است که به افراد کمک میکند نتایج خارق العادهای در زندگی، شغل، کسب و کار یا سازمانهای خود به دست آورند و به آنها کمک میکند بین جایگاهی که اکنون دارند و جایگاهی که میخواهند به آن برسند ارتباط ایجاد کرده و این فاصله را از بین ببرند.
کوچینگ یک روش مفید برای رشد مهارتها و تواناییهای افراد و تقویت عملکرد آنها است. یک جلسه کوچینگ به طور معمول به شکل مکالمه بین کوچ و کوچشونده برگزار میشود و در آن مربی کمک میکند تا کوچشونده بتواند "خودش" پاسخهایش را پیدا کند. بنابراین، به جای راه حلهایی که آنها مجبور شوند به آن گوش داده، از آن تبعیت کرده و آن را اجرا کنند، بیشتر درگیر راهحلهایی میشوند که خودشان ارائه دادهاند! |
به بیان سادهتر، کوچها با ایجاد شفافیت به مراجعان خود کمک میکنند تا خودشان زندگی مورد نظر و ایدهآل خود را طراحی کرده و منابعشان را بررسی کنند. سپس کمک میکنند مراجعهکننده به سمت عمل سوق پیدا کرده و با ایجاد تمرکز و آگاهی بیشتر و استفاده از تمام امکاناتی که برای ایجاد وضعیت رضایتبخش وجود دارد، پیشرفت آنها را تسریع میکند.
کوچینگ فرایندی است که هدف آن بهبود عملکرد است و بیشتر از "گذشته و آیندهی دور" بر "اینجا و اکنون" تمرکز دارد.
با وجود اینکه مدلهای مختلفی از کوچینگ وجود دارد، در اینجا ما مربی را به عنوان یک "متخصص" در نظر نمیگیریم بلکه، مربی را به عنوان یک تسهیلگر در یادگیری فرض میکنیم. تفاوت زیادی بین آموزش دادن به یک نفر و کمک به او برای یادگیری وجود دارد.
در کوچینگ، اساساً، مربی برای بهبود عملکرد به فرد کمک میکند: به عبارت دیگر، به آنها کمک میکند خودشان یادبگیرند و در این راه صرفا مانند یک آینه چیزی که فرد از خودش و توانمندیهایش نمیبیند را به او نشان داده و کمک میکند آن را تقویت کرده و به درستی از آن استفاده کند.
مربیان خوب معتقدند که فرد همیشه توانمند است و همیشه خودش جواب مشکلاتش را دارد اما همچنین این را هم میفهمد که فرد ممکن است برای یافتن جواب به کمک نیاز داشته باشد. |
در همین راستا میتوان گفت، یک کوچ حرفهای بیش از اینکه پاسخ بدهد سوال میپرسد، به شما گوش میدهد و شنوندهای خوب و همراه است. یک کوچ حرفهای روی شما تمرکز میکند تا شما هم روی تواناییهایتان تمرکز کرده و درنهایت در رسیدن به موضوعی که در ذهن دارید به شما کمک میکند.
یکی از ویژگیهای اصلی یک کوچ این است که به فردی که ممکن است به تواناییهاییها و حتی به خودش شک کرده و علیرغم تواناییهایش نمیداند میتواند از پس کارها بربیاید یا نه کمک میکند و با یادآوری تواناییهای فرد به او، راه را برای او روشن میکند. حالا با تمام این تفاسیر از شما میخواهم یک بار دیگر به ویدیویی که پیش از این دیدید فکرکنید. آیا چیزی که دیدید نمونهای زیبا از کوچینگ در این فیلم نیست؟
حالا که بیش از قبل با کوچینگ و نحوهی عملکرد یک کوچ آشنا شدیم بهتر است کمی هم دربارهی کاربردهای کوچینگ صحبت کنیم.
6 مزیت کوچینگ که به آن نیاز داریم
از مزایای کوچینگ میتوان به مزایای شخصی آن اشاره کرد. اگر بخواهم دقیقتر بگویم از آنجا که تجربه و شخصیت هیچ فردی شبیه دیگری نیست فواید کوچینگ نیز به اندازهی تعداد همین افراد گسترده است.
اما به طور کلی بسیاری از مراجعهکنندگان از تاثیر مثبت و کمک کوچینگ در زندگی و شغل خود در موارد زیر صحبت میکنند:
- اقدام برای دستیابی به اهداف جدید
- افزایش اعتماد به نفس و متکی شدن به خود
- افزایش رضایت در زندگی و شغل
- کمک موثرتر به تیم و سازمان
- مسئولیتپذیری و پاسخگویی بیشتر در قبال تعهدات
- سهولت در همکاری با دیگران و بهرهوری بیشتر و ارتباط موثرتر
همانطور که در موارد بالا دیدید یکی از کاربردهای اساسی کوچینگ در محل کار و سازمانهاست. بنابراین در بخش بعد به طور مفصلتر در مورد این موضوع صحبت خواهیم کرد.
اثرات کوچینگ در محل کار
هدف از کوچینگ در محل کار "بهبود عملکرد یک فرد در کار" است. این موضوع شامل توسعه و تقویت مهارتهای فعلی آنها یا کسب مهارتهای جدید است.
این موضوع که افراد و گروهها در حضور کوچینگ به طور ملموسی عملکرد بهتری دارند واضح است. این عملکرد در نهایت منجر به نتایج بهتری برای آن کسب و کار میشود. اگر کوچینگ به خوبی انجام شود میتواند باعث اتفاقات زیر شود:
- افزایش بهرهوری و عملکرد فردی
- بهبود ارتباطات و افزایش تعامل کارمندان
- افزایش تعهد، وفاداری و مسئولیتپذیری کارکنان
- کاهش سطح استرس و تنش
- کمک به شناسایی و توسعه کارمندان بالقوه
- شناسایی نقاط قوت سازمانی و فردی و فرصتهای توسعه
کوچینگ در محل کار بیشتر روی کمک به افراد در یادگیری روشهایی تمرکز میکند که به آنها این امکان را میدهد در حرفه خود رشد کنند.
این موضوع در محل کار و سازمانها نیز همانطور که در بخشهای قبل گفتیم مبتنی بر سوال پرسیدن و ارائه راهنمایی است نه گفتن اینکه افراد "باید" چه کاری انجام دهند. همچنین در این راه یک کوچ به جای راهنمایی مستقیم و جهتدهی به افراد بیشتر سعی میکند افکار افراد را تحریک کرده تا در مقابل اهداف خود پاسخگو باشد. در نهایت یک کوچ خوب افراد و گروهها را در یک سازمان تشویق کرده و کمک میکند با انگیزه بمانند.
در ادامه به برخی از موقعیتهایی که رهبران باید از تکنیکهای کوچینگ در آن استفاده کنند خواهیم پرداخت:
- هنگامی که شرکتی به دنبال توسعه مهارتها و شایستگیهای خاصی در کارمندان خود است.
- هنگامی که یک شرکت تعدادی کارمند با استعداد دارد که انتظارات را برآورده نمیکنند.
- وقتی شرکتی در حال معرفی سیستم یا برنامهی جدیدی است.
- هنگامی که یک رهبر در کسب مهارت جدید به کمک نیاز دارد.
آیا کوچینگ با منتورینگ تفاوت دارد؟
یکی از اشتباهات رایج بین افراد این است که کوچینگ را با منتورینگ (Mentoring) اشتباه میگیرند. خیلیها هم فکر میکنند یک کوچ و منتور میتوانند کار یکدیگر را انجام دهند. اما واقعیت این است که این دو تفاوتهای زیادی با هم دارند.
به عبارت ساده، منتور شخصی است که دانش، تخصص و مشاوره خود را به کسانی که تجربه کمتری دارند ارائه میدهد. منتورها کسانی هستند که در گذشته راهی مشابه با افرادی که از آنها کمک میخواهند رفتهاند و با استفاده از تجربیات و مهارتهای خود، افراد را در مسیر درست راهنمایی می کنند.
یک منتور کمک میکند تا افراد فرصتهای رشد شغلی را در نظر بگیرند، اعتماد به نفس کسب کنند و مهارت های بین فردی را بهبود بخشند. این پشتیبانی براساس تجارب و آموختههای گذشتهی خود منتور است که باعث میشود آنها از نظر افراد دیگر چهرهی قابل اطمینانتری داشته باشند.
در مقابل یک کوچ کسب و کار روی مهارتهای اختصاصی فرد تمرکز کرده و با شکستن و تقسیم آنها به وظایفی مشخص که باید در یک بازهی زمانی انجام شوند، به توسعه و پیشرفت اهداف فرد کمک میکند. کوچهای کسب و کار با این کار کمک میکنند صاحبان مشاغل چشمانداز رشد خود را روشن و مشخص کنند.
برای بسیاری از مشاغل، شناسایی و اولویتبندی اهداف یک چالش بزرگ است. کوچهای کسب و کار با کمک به کسب و کارها در اولویتبندی اهداف خود براساس اهمیت، این چالش را برطرف میکنند. آنها برای حل مسائل و مدیریت جنبههای خاص شغل، از یک رویکرد ساختارمند پیروی میکنند اما در نهایت بر این باورند هر فرد خودش توانمند است و با کمی کمک میتواند راهش را مشخص کرده و راه درست را تشخیص دهد.
در آخر...
در این مقاله از تاریخچهی کوچینگ شروع کردیم و پس از صحبت دربارهی اینکه کوچینگ چیست و یک کوچ چه کاری انجام میدهد، با مزایا و فواید استفاده از کوچینگ در زندگی شخصی و مشاغل آشنا شدیم و درنهایت درمورد تفاوت کوچینگ و منتورینگ که در بسیاری از مواقع به اشتباه به جای یکدیگر استفاده میشوند صحبت کردیم.
امیدوارم از خواندن این مقاله لذت برده باشید. اگر فکر میکنید دوستانتان نیز به این موضوع که یکی از ترندترین مباحث روز دنیاست علاقمندند و دوست دارند بیشتر دربارهی آن یاد بگیرند؛ حتما این مقاله را برای آنها بفرستید.
همچنین اگر دوست دارید بیشتر در مورد این موضوع، به خصوص کوچینگ در دنیای کسب و کار بدانید، توصیه میکنم وبینار کوچینگ و مدیریت عملکرد با تدریس دکتر فرضی را از اینجا مشاهده کنید.
خیلی مقاله خوبی بود ممنون