مینویسم تا نمره تحقیق استادم را بگیرم،
مینویسم تا واحد درسی ام را پاس کنم،
مینویسم تا...
نوشتن همیشه یک جزء جدانشدنی از زندگی ما بوده است. اگرچه فکر نمیکنم تا به حال آموزگار یا استادی به طور واضح دلیل و اهمیت نوشتن را برای شاگردانش بیان کرده باشد. اگر همین الان از شما بپرسند که چرا باید توانایی خودتان را در نوشتن پرورش دهید، چه پاسخی به ذهن شما میرسد؟
اما نوشته های این چنینی از سطحیترین و ابتداییترین کاربردهای نوشتن است. نوشتن مثل یک شانه عمل میکند و تفکرات در هم تنیده شما را از هم باز کرده و به آن ها سو و جهت میدهد. توانایی بروز افکار و اندیشه ها در قالبی نظام مند و سازماندهی شده، مهارتی است که هر کسی نمیتواند در زندگی به آن نائل شود؛ اما افرادی که در این مهارت تسلط پیدا میکنند، از قدرت و نفوذی برخوردار میشوند که امثال آن را فقط در تاریخ میتوان یافت. از سقراط و ارسطو گرفته تا نیچه و هایدگر تا سارتر و جلال آل احمد، هر کسی که به اندکی شیوایی و رسایی کلام رسیده، جامعه خود و آیندگان را تحت تاثیر قرار داده است. مهارت نوشتن اگرچه در برخی انسانها به طور ذاتی شکوفا میشود، اما اهمیت اراده، کوشش و زمان در یادگیری این مهارت نیز بر کسی پوشیده نیست.
نوشتن بهترین تمرین ساماندهی و جهتدهی به افکار است. نوشتن ابزاری در خدمت تفکر میباشد و بروز منسجم افکار و اندیشهها به تسلط بر آن وابسته است. زاویه دید ما نسبت به نوشتن از همان ابتدای دوران تحصیل اندکی کج و ناصحیح بوده است. قرار نیست هر جمله و کلمه ای که بر روی کاغذ میآید، همه انسانها را تحت تاثیر قرار داده و صاحب جایزههای ادبی شود. نوشتن می تواند به سادگی شرح وقایع روزی باشد که گذراندهایم یا فکر جالبی که در هنگام سوارشدن به اتوبوس به ذهن ما خطور میکند. میتواند گزارشی باشد از اتفاقاتی که در یک آزمایشگاه شیمی آلی رخ میدهد، یا بررسی جامعی از متدولوژی پژوهشی که برای اتمام تز خود به آن نیازمندیم. ظرافت و سادگی بیان و کلامی منسجم تنها در حیطه ادبیات پرفایده نیست و در تک تک موقعیتهای شخصی، تحصیلی و شغلی می تواند به ما سود برساند. بشنویم سخنان جوردن پیترسون، نویسنده، روان شناس و فیلسوف کانادایی را در این باره:
بررسی علمی نوشتن
در مقاله "نوشتن به عنوان فکر کردن" که در سال 2007 منتشر شد، نویسنده معتقد است که نوشتن با ادراک ما ادغام میشود و تفکر ما را تسهیل میکند. ریچارد مناری استدلال می کند که عمل نوشتن، عمل بازی با جملات روی کاغذ یا صفحه نمایش، قسمت های مختلف تفکر ما را ادغام میکند و سبب ایجاد یک تفکر جدید ساختارمند میشود. چنین نتیجه ای به این دلیل حاصل میشود که نوشتن نورونهای دخیل در پروسه تفکر را مجبور به برقراری ارتباط با عمل فیزیکیِ نوشتن میکند. ما با قرار دادن افکارمان در ساختار یک جمله، ناقلهای تفکری را ایجاد میکنیم که میتوانند بر روی یک کاغذ یا صفحه نمایش دستکاری شوند. ما با دستکاری این ناقلها، خلق ناقلهای جدید و انتقال جملات و عبارات درون آنها که سبب ایجاد ساختار های نو میشود، پروسه تفکر فعالی را رقم میزنیم و ایدههای متنوع را به شیوه های جدیدی در کنار هم قرار میدهیم که تا پیش از این ناشناخته بودند؛ بنابراین نوشتن همان فکر کردن است.
در مطالعه دیگری در سال 2013 این تئوری به طور عملی به کار گرفته شده و نوشتن به عنوان ابزاری برای یادگیری علم مورد استفاده قرار گرفت. جورج گریناشتاین در مقاله خود استدلال کرد که اگر دانشجوها چیزهایی که یاد گرفتهاند را در قالب کلمات خود بنویسند (مثلا به منظور توضیح آن مبحث به یک فرد غیرمتخصص)، مجبور میشوند از اصطلاحات عجیب و غریب کتاب های منبع یا سخنرانی استاد برای خود معنی جدیدی ایجاد کنند. همچنین به اشتراکگذاری این نوشته ها با همکلاسی هایشان، سبب سنجش میزان یادگیری و تسلط آنها بر روی آن مبحث میشود؛ چون همانطور که میدانیم، بهترین راه یادگرفتن، یاد دادن است. به طور کلی این عمل فکر کردن از طریق نوشتن است که به یادگیری عمق میبخشد و دانشجو را با مباحث درسی خود به طور فعال درگیر میکند.
از کجا شروع کنیم؟
یکی از اساتید دانشگاه آلبرتای کانادا به خوبی مشکل دانشجویان با نوشتن را در یک جمله خلاصه میکند:
"یکی از دلایلی که دانشجویان در هنگام نوشتن دچار مشکل میشوند، این است که قبل از نوشتن مدت زمان زیادی درباره چیزی که میخواهند بنویسند، فکر میکنند؛ درحالی که صرفا باید شروع به نوشتن افکارشان کنند و این نوشتن است که تفکرشان را تسهیل میبخشد."
نکتهی جمله بالا این است که برای نوشتن نیاز به تفکر و تعمق بسیار در مورد موضوعی که میخواهیم در مورد آن بنویسیم، نداریم؛ لزومی ندارد که ساختار یک به یک جملات متن را در ذهن خود مجسم کنیم و سپس آن ها را بر روی کاغذ یا صفحه نمایش بیاوریم. بلکه طبق مطالبی که خواندیم، تفکر پس از نوشتن اتفاق میافتد و این عمل نوشتن است که فکر کردن را برای ما روان میکند و ایدههای جدیدی را به ما الهام میبخشد.
قسمت اعظمی از این تعلل در پروسه نوشتن به کمالگرایی دانشجویان مرتبط میشود؛ این حس که نوشته ما حتما باید دارای بالاترین درجه کیفیت بوده و حتی متن اولیه ما نیز بینقص باشد. در صورتی که حتی نویسندگان بزرگ جهان نیز معتقدند که متن اولیهای که توسط فردی نوشته میشود، چیز خوبی از آب در نمیآید. ارنست همینگوی، نویسنده بزرگ جهان و برنده جایزه نوبل ادبیات، در این باره میگوید: "نسخه اولیه هر چیزی -هر نوشته ای- بهدردنخور میباشد."
وقتی جملات شیوا و روان رمانهای نویسندگان بزرگ تاریخ یا مقالههای چاپشده در ژورنالهای معتبر را میخوانیم، نوشتن امری سهل و آسان به نظر میرسد. اما اگر تا به حال به قصد نوشتن یک متن ادبی یا علمی پشت یک کاغذ سفید یا صفحه نمایش نشسته باشید، متوجهشدهاید که حتی قرار دادن چند کلمه پشت سر هم به گونهای که مفهوم منسجمی را برساند، نیازمند مهارت و تمرکز فراوان است. لذا اگر بخواهیم منتظر ساخته شدن بهترین جمله ممکن در ذهن خود بمانیم تا نوشتن را شروع کنیم، میتوان با اطمینان بالایی گفت که اصلا نوشتن را شروع نخواهیم کرد. حال چاره چیست؟
استیون پرسفیلد در کتاب الهامبخش خود، جنگِ هنر، مینویسد:
"رازی که نویسندههای حرفهای از آن مطلعاند ولی نویسندههای آماتور از آن بیخبرند، اینست که قسمت سخت کار نویسندگی، نشستن پشت یک کاغذ یا صفحه نمایش برای شروع نوشتن است."
پرسفیلد در ادامه نیرویی را که جلو افراد را برای شروع پروسه نوشتن میگیرد، Resistance یا مقاومت مینامد. چنین مقاومتی در برابر تلاش برای شروع نوشتن، مشکل اصلی دانشجویان در زمینه نوشتن میباشد و چاره آن نیز در سخن استیون پرسفیلد نمایان است؛ پشت میز بنشینید، برگه کاغذ یا کامپیوتر خود را آماده کنید و قبل از فکر کردن شروع به نوشتن کنید.
سخن پایانی
مواردی که در متن بالا گفته شد، در پروسه نوشتن حائز اهمیت بالایی میباشند؛ اگرچه فرمت و برنامهریزی برای نوشته نیز میتواند در کیفیت متن نهایی شما تاثیر قابل توجهی داشته باشد. لذا ما "راهنمای نوشتن مقالات" نوشته جوردن پیترسون را برای شما قرار دادهایم که میتواند در ساختار کلی متن و برخی ظرافتها به شما یاری رساند.
0 نظر